مترو تهران
اوایل که مترو سوار میشدم
انقد همه چی برام جذاب بود
هر روزم خرید میکردم
.
+بابااااااا محافظ کنترل خریدم
+مامااااننن النگوی چراغ دار خریدم
.
.
ولی الان اینجوریم که : فقط خفه شید بزارید بخوابم
چنین خواب چرایی ؟
اوایل که مترو سوار میشدم
انقد همه چی برام جذاب بود
هر روزم خرید میکردم
.
+بابااااااا محافظ کنترل خریدم
+مامااااننن النگوی چراغ دار خریدم
.
.
ولی الان اینجوریم که : فقط خفه شید بزارید بخوابم
دوست دارم مامور آبخوری مدرسمون رو پیدا کنم
.
.
بهش بگم
خوب شد زنگ تفریح نمیزاشتی ما آب بخوریم؟!
الان خوش میگذره بهت یزید؟
از لخاط ارامش مثل استاد شیفو دلم میخواد به مراتب استاد اگوی برسم
اخرم پا میشم داد و هوار میکنم
من کلا سنتی طور بزرگ شدم
منظورم اینه تفریحم این بود که اقاجونم دستم رو بگیره کلی پیاده روی کنیم
بعدش بریم این مغازه ها که برنج و حبوبات و ... میفروشن
همه جنس هاشونم توی گونیه
بوی لیمو عمانی هم غالبه
برگشتنه هم نوشمک غیر استاندارد برام میخرید
یه خونه ی خیلی قدیمی داشتن
که هر کجا میخواستی بری باید چهار تا پله بری بالا یا پایین
کل نقاط خونه با راه پله ها به هم وصل میشدن
پله های کاملا غیر استاندارد
یعضیاش 50 سانت بود بعضیاش یه وجب بعضیاش دو بند انگشت
پدر بزرگ منم ازین ادم ها بود که از تمام فضای خونه استفاده میکرد
همش یه چکش و میخ دستش بود
هر سوراخی پیدا میشد یه در براش میزاشت به عنوان انباری ازش استفاده میشد
یعنی زیر تمام پله ها کلی اسباب اساسیه بود
دم عید که میشد
فرش های لاکی کل راه پله ها و خونه رو میبردن توی حیاط
منم اون مابین بازی میکردم پا پرهنه روی فرش های خیس خورده راه میرفتم
حیاطش هم برای خودش جنگلی به حساب میمومد
برگ مو کل محیط رو پوشونده بود
درخت انجیر و گلابی جنگلی و توت توی هم دیگه پیچ خورده بودن
دور تا دور دو سه رویف گلدون
شمعدونی ،مگنولیا ،بنفشه ،رز محمدی...
پدربزرگ من تفریحش توی سه چیز خلاصه میشد
یا داشت حیاط رو ابیاری میکرد
یا پشت بوم برای خخودش نجاری میکرد
یا صدای شرشر اب میومد
یا صدای تق تق چکش
یا اینکه جلو ی ستون تکیه میداد اخبار های 50 بار پخش شده رو نگاه میکرد (ما هم توی اون تایم حق کارتون دیدن نداشتیم )
یک سیستم دیکتاتوری هم توی خونه برقرار بود
همه نماز صبح تحت هر شرایطی باید بیدار میشدن ، استثنایی هم نبود
7 صبح صبحانه با صرف شیر و ارده شیره و پنیر گچی ،جمعه ها نیمرو میخوردن همه
همه راس ساعت 1 باید ناهار میخوردن
شب راس ساعت 8 شام باید حاضر میبود
خلاصه حکومتی بود براش خودش
یه روزم نمیدونم چیشد که اقاجونم
گفت دیگه باید این خونه رو بسازیم
الان یه ساختمون 5، 6 طبقه شده
خبری هم از پله و انباری بی نهایت نیست
حیاط هم پر از ماشینه
تک و توک جاهایی که زورش رسیده گل هم کاشته :)))))))
-بچه ها هر سوالی داشتید حتما بپرسید نزارید بمونه برای بعد من همرو هر چند بار که بخواید جواب میدم
.
.
.
+ببخشید خانوم !من ابتدا شو متوجه نشدم میشه توضیح بدین چیشد ؟؟؟
.
.
.
-خانیومم مگه حواست نیست اینهمه توضیح دادم
معلوم نیست سرتون کجاست که درسو متوجه نمیشید همین الان گفتم
.
.
+ :|||||||||
اخرش فکر میکنم باید برم اون مغازه دلبره زیر پل کالج
فلش بدم به فروشندش
بگم تیریخیدا اهنگ هاتون برام کپی کن :))))))
وافعا از چشمام به طور رسمی معذرت میخوام که دوران نوجوونیم،
رمان های احمقانه (ازین ازدواج اجباری ها و دختر بد بخت پسر پولدار و عشق های تینجی مدرسه ای )
و فیلم کره ای های کلیشه ای تخیلی (پسره حساسیت به پوست ادم داشت و پسره ربات بود و دختره اندازه هالک زور داشت )
صرف شد !
رمان های جین استن اینجوریه که
یه روستایی چیزیه
همه ی خونه ها هم 5 6 تا دختر دم بخت دارن
و هیچ کدومم عروسی نکردن
یه روز در میون یکی مهمونی میده
و تمام فکر و ذکر خانواده ها هم شوهر دادن بجه هاشونه !
نویسنده عادت داره تمام ریز جزئیاتی که توی مهمونی هست ،
از دستکش توری خانوم جیسون که روش یک لکه ی قهوه ای به چشم میخورد اما سعی داشت آن را پنهان کند گرفته ...تاااا سرفه های بی دلیل اقای چرچیل که در کت و شلوار خاکستری برازنده به نظر میرسید
تمام و کمال توضیح بده
و اصلا هم اندازه ی اپسیلونی به مخاطب بیکاری که باید اون همه اراجیف رو بخونه و تصور کنه اهمیت نمیده
من ازون دست بچه ها بودم که وقتی نقاشیمو به بقیه نشون میدادم میگفتن این یه کلاهه
اما اون کلاه نبود
یه مار بوآ بود که یه فیل رو بلعیده !
ادم دو روز توی هال میخوابه
روز سوم مامان به عنوان نا مرتبی های خونه حسابت میکنه :)
حس میکنم معیار زمین مناسب برای ساختن دانشگاه دولتی توی ایران اینه که
یا رو کوه و شیب 80 درجه بدون پیکیج باشه یا توی بیابون بی اب و علف بدون برق و اب و گاز باشه
حتما هم دقت میکنن احیانا مسیر مستقیم و در دسترسی نباشه و به هیج وجه دانشگاه سر راست نباشه
برای گرفتن امتیاز اخرم شیش هفت تا گریه ی پرو ول میدن تو محوطه
که غذای های اشغال سلف نمونه مجبور شن توی غذای فردا بریزن
از فضا هم استفاده بهینه میکنن سر تا سر چمن
دیگه توی غذا هایی مثل قرمه سبزی و سبزی پلو اینا تازه تازه چمن هارو میچینن سرخ میکنن میزنن تو غذا
دقت کردین
تو این سریال ها کره ای ها
همیشه پسره یه ادم جنتلمن جذاب مکش مرگ منه که معمولا هم پول از پاروش بالا میره
دختره یه دختر دست پا چلفتی خنگول احمقه که ادم میخواد سر به تنش نباشه
بعد کل فیلم باید درک کنی پسره با چه محاسباتی عاشق این دختره شده !
یه بار نشد دختره یه ادم هقت خط اینکاره ی بزن بهادر خفن خوف باشه که همرو بزاره تو جیبش :||||
بازم نشستم داشتم فکر میکردم و یاد بچگی هام افتادم
یه پدر بزرگی دارم که وقتی پنج شیش سالم بود سر ظهر با هوار منو صدا میکرد میگفت بیا پایین
من دستپاچه از خواب میپریدم
کورمال کورمال سه طبقه میرفتم پایین ببینم آقاجون چیشده
بعد بهم میگفت : "یه نصفه لیوان آب به من میدی؟"
در حالی که کلمن آب دقیقا دو متر باهاش فاصله داشت....
مامانبزرگ هم همیشه دعواش میکرد میگفت :"مرد چرا بچه رو از بالا میکشی یه لیوان آب بهت بده!! پاشو خودت بردار"
منم دیگه خواب از سرم میپرید
میرفتم به اساس های خونشون کرم میریختم
یه ضبط قدیمی که از دوران بعد انقلاب به طور قاچاقی خونشون داشتن رو دستکاری میکردم
کلید هاشو در می آوردم دوباره جابه جاشون میکردم
خواستم دربارش بنویسم :)
میدونید
چیزی دلم میخواد
که فقط یه نفر روی کره زمین میتونه بهم بده
که نه من ازش میخوام
نه اون اینکارو میکنه
ولی از نظر من پسری که زرشکی رو از جیگری از آلبالویی از الیزارین و عنابی و شامپاینی و شرابی تشخیص میده
خودشه ::::::::::::::::
ولنتاین رو فقط به کسایی که کادو نمیگیرن
تبریک میگم
اگه کسی ماچت نکرده
اگه کسی گل بهت نداده
اگه کسی کافه نبردنت
اگه کسی خرس قرمز بهت نداده
منم نمیتونم بهت بدم حقیقتش ولی
اگه بهت حتی تبریک نگفتن
من بهت میگم : روزت مبارک زیبا ترین آفریده :)))
تو معنای عشق در جهانی
ماچ ماچ ماچ
پ ن : خودتو جم کن بابا خجالت بکش
پ ن 2: این رمانتیک ترین پستیه که گذاشتم قدر این لحظه رو بدونید اینا از من بعیده
پست گذاستن توی اینستا
چیزایی که توی رابطه از اخلاق مهم تره :
[عکس خمیر دندون ناخن گیر اسپری خوشبوکننده مسواک خمیر دندون ]
کاری ندارما
مهمن
ولی یه پسر شیک ترگل ورگل با دندون های مرواریدی و بوی جک توی تایتانیک و ناخن های سوهان کشیده تمیز و مرتب اومد زد تو صورتتون حق طلاق ندارید !!!!
میتونم خودم لقمه بگیرم
اما وقتی مامانم میگیره
همه چیش فرق داره
یه معنی واقعی مزه اش فرق داره
منی که زیاد اهل دلنوشته و این معنویات نیستن امروز با تموم سلول هام معجزه رو توی لقمه ی مامانم حس کردم
اینستاگرام رو باز میکنی سوز میزنه تو صورت ادم
سوختگی فقط شعله ی اون درد هایی که نمیتونی دربارشون با کسی صحبت کنی
درد اونجاس که حتی ژلوفن ها هم دیگه کار نمیکنن
یا درد ها خیلی زیادن
رو هر کاراکتری کراش میزنم
یا اخر فیلم میمیره
یا به طرز وحشیانه ای تو زرد از اب در میاد
پس تکلیف اونایی که استحقاق شو داشتیم و نشد چی میشه؟
ولی جدی اینکه از نظر اقایون دخترای خنگ جذاب ترن رو هر روز به عینه میبینم
فقط به صورت تئوری نقض میکنن
یادش بخیر
خاطرات قدیمم
مخصوصا اون قسمتاش که با موتور میرفتم دیسکو موتو رو پارک میکردم جلو در میرفتم داخل دیسکو
خیلی خوب توی ذهن کم حافظه من ثبت شده
پ ن :اونجایی که میرفتم من راضی بودم مسیرشم برام خوب بود
توی وایس سیتی
نبش پیچ رودخونه نرسیده به سکوی پرش :)
رفتید کرم نریزید دوتا سرایدار گولاخ داره
از جمله افتخاراتم اینه حتی توی یک عکسم دستم جلو ی دماغم نیست !!!!!
پشت هر اکانت مجازی اگر چه فیک
یک ادم وجود داره
و وجود ادم به قلب وابستس
یعنی اینکه گرچه روی عکس پروفایلش همیشه لبخند میزنه
اما موقع چک کردن گوشی ممکنه گریه اش بندازی
روی صحبتم با توییه که با هر کسی حال نمیکنی بد و بیراه و فحش تمام پارت های بدن خود طرف و فامیل هاشو میاری جلو چشمش
تو فقط یه فحش پرتاب میکنی
اما یه روز واقعیش به خودت برمیگرده :)
سوگ، بخشی از عشق است ،عشق به زندگی ،عشق به خود، عشق به دیگران .
آنچه شما زندگی می دانید ،هر قدر دردناک باشد ، اسمش عشق است .
و عشق واقعا دشوار است .
گاهی حتی عذاب اور است .
کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
بهت میگه هر احساسی برای تایم مناسبی ساخته شده و توی اون زمان بایدبهت دست بده
این یعنی وقتی غم بزرگی داری
باید بابتش ناراحت باشی
پس لازم نیست خودتو خودتو بکشی تا از اون هوا بیرون بیای
فقط نمایی از زندگی رو رو کاغذ اوردم :) همین !

(بلاگفا رو اینستا نکنیم )