برباد رفته

چنین خواب چرایی ؟

شهرت

شما میگید مردم بی هنر توی اینستا مشهور میشن

اما در واقع باید بگم

کسی که انقدر جرئت داره که خودشو جلو چند میلیون نفر ادم اینجوری اسکل نشون بده

و واهمه ای از کامنت های منفیش نداره

خب بایدم معروف شه ...

به هر حال برای این شهرت بهای سنگینی پرداخته


برچسب‌ها: شوت منگ
دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

اولاش

حامیم یک اهنگی داره به اسم اولاش

میگه : " اولاش همه چی فرق داشت ...."

نگاهی به این اندک زندگی که داشتم میندازم میبینم

واقعا اول همه چیز فرق داره

نباید هیچیو از اولش قضاوت کنی ...


برچسب‌ها: تراوشات احمقانه
دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

ارزو

هر لحظه از زمان ارزوهایی داریم

که از ته دل میخوایم اتفاق بیوفتن گاهی از ادما پرسیدم که ارزو شون چیه

و بهم گفتن هیچ ارزویی ندارن

این دروغ محضه

حتی یک پیر مرد 110 ساله هم موقع مرگش از خدا چیزایی رو میخواد

و به عبارتی ارزو هایی داره برای خودش

البته من توقع بیجا از ادما دارم که فکر میکنم ارزو واقعی شونو بهم میگن

هیچ دلیلی نیست که اینکارو بکنن

گاهی اوفات ارزویی میکنیم که میخوام همین الان براورده بشه

اگه الان بگذره هیچ سند و اعتباری نداره

اگه الان بگذره دیگه ذوقی نداریم

اگه الان بگذره دیگه ارزو نیست کابوسه ....

همینه هر وقت میخوام ارزو کنم ، میترسم

شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

قبل شروع هر چیزیی که میخوای بگی فقط یکم :

گاهی اوقات میخوای یه چیزو لمس کنی

بدون اینکه بهش الوده شی

میخوای یک بار سیگار بکشی بدون اینکه سیگاری شی

یا اینکه یکم فیلم ببینی و بدون اینکه مشتاق فیلم باشی درس بخونی بعدش

یا فقط دماغتو عمل کنی بدون اینکه بخوای به نقاط دیگه صورتت دست بزنی

یا یکم ارایش کنی بیرون میری بدون اینکه ارایش خلیجی داشته باشی

بعد به خودت میای

میبینی اون حدی که قبلا برای خودت بود و اون چیزی که دلت نمیخواست اتفاق بیوفته شده

و تو هم ازش شرمنده نیستی که هیچ

لایف استایل تو شده و بدون اون زندگیت لنگه

سیگاری شدی

درس نخوندی همش فیلم دیدی

پشت بند عمل بینی حس کرده باید لیفت شقیقه هم داشته باشی و چربی هم تزریق کنی و مژه هاتم کمه باید اکستنشن شه و لبات این وسط یک نخه باید فیلر بزنی و ....

اول یکم رژ لب میزدی الان میینی چشات بی روحه یکم خط چشم میکشی و بعدش میبینی ریمل نزنی نما نداره

بعد میبینی ارایش چشم بدون زیر سازی اصلا جلوه اش خوب نیست و ....

خلاصه که به خودت میای میبینی اون که نباید میشد شد

جون افتادی توی یک رودخونه نتونستی خودتو دربرابر جریان کنترل کنی و باهاش همراه شدی


برچسب‌ها: تراوشات احمقانه
شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

وقتی از تو حول ترم هست

گفتم یکی از دوستای دانشگاهم با استادا و پسرای متعدد میریزه رو هم توی پستای قبل

روی یکی از اساتید متمرکز شده بود و درباره ازدواج و معیار هاشونم حرف زده بودن

الان کاشف به عمل اومده استاده هم زدن داره بچه

هیچی دیگه

تیرش به سنگ خورد

دست بالا دست زیاده به هر حال

شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

ریاضی یک

تو ریاضی یکو پاس نکنی

حتی بمیری هم ، میبینی پیش نیاز سوال های نکیر و منکره

سه شنبه نوزدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

در ادامه من :

اصلا ازینکه انقد روح و جسمم تنگاتنگ ارتباط دارن خوشم نمیاد

این همه بلای جسمی در حالتی که باید درس بخونم رو بر نمیتابم

دوشنبه هجدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

دانش گا

پیرو پست قبلی و توهین استاد به من ،،فعلا کاری از دستم برای اون استاد بی شخصیت بر نیومده

تنها کاری که تونستم بکنم این بود که دوستام به زور بردنم پیش مسئول اموزش که یک خانوم منطقی و مهربونه و به حرفام گوش داد (البته بیشتر اونا حرف زدن چون من حتی حرفم نمیتونستم بزنم بخاطر شکی که بهم وارد شده بود و صدام میلرزید )

اینجا که هیچ کس منو نمیشناسه ، و لاقل بیشتریا از درونم خبر دارن میتونم راحت تر احساسم رو بنویسم ، و نگران غرور شکسته شدم توی دانشگاه نیستم

مسئول اموزش برای چایی نبات اورد :|

ودر کمال تعجب اصلا چیزایی که براش گفتیم عجیب نبود

تاکید کرد که استاد حق این کارو نداره

امیدوارم با رییس دانشکده در میون بزاره

گفت اگر نمره ات کمتر از حقت بهت داده بشه و ثابت بشه نمره ی واقعیت چی بوده ، استاد ممکنه کارش به اخراج برسه

تقریبا 1 سوم جمعیت کلاس دیروز غایب بودن

کسایی که حاضر بودن در حضور استاد هیچی نگفتن

کسایی هم که غایب بودن فقط بیانیه زدن که اگر ما بودیم پشت تو در میومدیم

هیچوقت انقد توی ورودی مورد توجه نبودم و این خیلی ازار دهندس ، که هر جا میرم دارن درباره من حرف میزنن و به چشم دلسوزی و ترحم بهم نگاه میکنن ، در حالی که قبلا زیاد کسی منو نمیشناخت (من اینجوری فکر میکنم )

من میدونم اون یک سوم هم بودن هیچ کاری نمیکردن

چند تا از اقایون پیام دادن که به عنوان شاهد هر جا بخوام حضور پیدا میکنن (که بازم باور نمیکنم )

یه عده معذرت خواستن که حتی جرعت نکردن صدای استاد رو ضبط کنن (که بازم خوبه خودشون به بی عرضگی شون پی بردن )

فقط چشمم به قوانین اموزشه که نمره کمتر از حقم بهم بده و من شکایت کنم .

از دیشب کابوسشو میبینم خوابم نمیره و این اوج ضعفه ... دل و رودم بهم ریخته و چند تا مشکل جسمی دیگه که رهام نمیکنه

اگر چه ادم بی ارزشیه اما خیلی راجت تهدیدم کرده که اینده ی تجصیلی مو به خطر میندازه

و جدای از تمامی این اتفاقات ، اینکه سر زبون 120 تا ادم افتادم برای منی که توی دانشگاه دو تا دوست بیشتر نداشتم فشار روانی بزرگیه


برچسب‌ها: تراوشات احمقانه
یکشنبه هفدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

وقتی جایی هستی که بهش تعلق نداری

استاد منو خواست

گفت به چه حقی توی گروه گفتی دیر اطلاع رسانی کردی که کلاس تشکیل نمیشه

بهم گفت تو دانشجو نیستی

نفهمی

بیخود میکنی همچین حرفی میزنی

حق نداری

صفز رد میکنم برات

در حالی که سعی میکردم لرزش دست و پام بین چشم پسر ها مشخص نشه و نفهمه که رفتارش روی بدنم تاثیر گذاشته و فکر نکنه ضعیفم

سعی کردم مودبانه توضیح بدم و بهش بگم که یک ربع قبل کلاس نباید بگه کلاس کنسله حداقل چند ساعت قبل بگه

هر جلسه 45 دقیقه تاخیر نکنه و دانشجو بابتش اذیت شده

اما اجازه نداد کلامم منعقد یشه و باز هوار سر داد

عدالت یعنی این ترم مشروط میشم

شنبه شانزدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

کرمان

چقدر تلخه که پلتفرم هامون پر از تسلیت شده

کی انسان ها بیخیال جون هم نوعان خود میشن

چرا تلاش کنیم فرهنگ سازی کنیم که دل کسی رو نشکنیم ، وقتی صدای خورد شدن شیشه ی عمر بقیه همه جا حکمفرماست ....

جمعه پانزدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

این داستان : فندق

بابام از وقتی این بچه طوطی هرو خریده یا به عبارتی به سرپرستی قبول کرده ،

جرعت نداریم توی خونه حرف بزنیم

هر چی میگیم هوار میزنه : مراقب حرف زدن تون باشید فندق یاد میگیره

سن یادگیریشه :|

پ ن : گرفتاری شدیم به قران


برچسب‌ها: شوت منگ
جمعه پانزدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

درامدی بر سفر دانشجویی 1

اردو دانشگاه که رفتیم مشهد

هفته ی پیش برای دخترا بود

اکثر دختر ها یکی یک چمدون متوسط اورده بودن

بعضیا از جمله خودم ، ساک دستی اضافه برای لوازم دم دستی بین راه هم داشتن به علاوه ی کیف دستی کوچیک تر برای لوازم روزمره

توی کوپه ی ما جا برای چمدون ها کم اومد چون 4 نفر بودیم و چهار تا چمدون سنگین

در نهایت سه تا از چمدون هارو توی قفسه بالا جا دادیم یکیشونم گذاشتم زیر صندلی

ساک دستی هامونم روی صندلی کنار خودمون گذاشتیم

کلا بگم خودمون بزور نشستیم سر جامون

دخترا همه ملحفه و روبالشتی اضافه داشتن برای تخت شون توی قطار و اردوگاه

و قاعدتا همه یکی دو دست لباس اضافه بیرون و یکی دو دست هم لباس خونگی اورده بودن

که اون سه روز ففط با یک لباس نچرخن

این هفته اردو پسر ها بود

یعنی همین سه شنبه پسر ها رفتن مشهد

طبق چیزایی که من دیدم ، همشون همون لباسی که هر روز دانشگاه میپوشیدن رو پوشیده بودن

یک کوله ی معمولی اندازه ی کوله ای که من هر روز میبرم دانشگاه اورده بودن

و همین :|

سر کلاس پشت سرم یکیشون گفت حاجی بالاخره ملحفه اوردی یا نه من تو کیفم جا نشد دیگه نیوردم

اون یکی هم گفت ملحفه دیگه برای چی ، خودشون تخت هاشون ملحفه داره دیگه :|


برچسب‌ها: یادگارو
پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

ماشین

درسو هیچوقت با استادی که درس نمیده بر ندار :|

چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

مامان

روز لاژم نکرده تبریک بگی مبارک

چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

افراد

ادم ها دو گروهن

یا خودشونو بیش از حد پاک و منزه میدونن

ی خودشونو بیش از حد خطاکار از خط رد شده

تهشم همه خاکسترین

سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

مری کریسمس

لا به لای تبریکات کریسمس تون عرض کنم

کریسمس با سال نو فرق داره

کریسمس یه هفته پیش بود

الان سال نوعه

ساییدین مارو با مری کریسمس

سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

این داستان :حواشی دختر ساکت و مذهبی مون

جونم براتون بگه یه دختری توی دانشگاهمون هست

دختره خیلی ساکت بود همیشه

زیاد خبری ازش نبود

مطرح نبود

امتحان هاش معمولی بود

کلا ادم معمولی به نظر میومد

از لحاظ اعتقادی به شدت مذهبی و به شدت با حجاب و کیپ و سفت و سخت

قبلا به من گفته بود برونگراعه ، من باور نکردم

اخیرا خانم قصه ی ما ، به شدت با انگیزه و درس خون شد

با استاد ارتباط گرفت و سر کلاسا اکتیو

نمرات بالا

کل کل درسی و فلان

کلی بهش قبطه خوردم که افرین چقد هدفمنده

تا اینکه دو نفر از دوستام اومدن دیدم شاکی و عصبانی ازین دخترن

گفتم چیشده

گفتن خبر داری ؟

اومده با افتخااااار تعریف کرده

با فلان استاد لاس میزنه

استاده سوال های کوییز رو شب قبل بهش میده

به فلان استاد قول داده درس بخونه نمراتش بالا بیاد

ازونور با فلان پسر و بلان پسر ربطه زده

کلا این بشر با نصف مرد های دانشگاه داره لاس میزنه

زندگی همرو از بیخ و بن در اورده

بعد ما میگیم چرا نمره هامون پایینه

یا چرا فلانی بهم نمره کم داد

کاشف به عمل اومده : با استاد ریاضی مهندسی درباره معیار ازدواج هم حرف زدن :| ستاده درباره خاطرات تحصیلیش تو امریکا گفته اینم درباره خانواده و فلان

استاده هم کوییز هارو از قبل بهش میگه

به اقایی قول داده درس بخونه

بعدم بره گرایشی که اقایی گفته که اقایی مدیر گروهش بشه

ازونور علاوه بر اینا با استاد مدار 2 هم رفیق شده استاده براش تمرین های درسای دیگشو حل میکنه

و درباره شرایط سخت کاریش توی دانشگاه ما و دانشگاه تهران و حرفایی که پشتشه گفته

با تی ای اون یکی درسم ارتباط گرفته به همین منوال

علاوه بر همه ی اینا

با 10 15 تا از پسری هم ورودی مون هم لاس میزنه براش تمرین حل میکنن و تقلب میکنن و ...

بعد این خانم یکی اوایل با پسر حرف میزد بهش تیکه مینداخت :|

حالا خودش با افتخااااارم تعریف میکنه مکالماتشونو

من دیگه نمیتانم

پ ن : کامنت هایی با مضنون همه مذهبی ها همینن نزارید ، تا مثال غیر مذهبی شم بزنم


برچسب‌ها: شوت منگ
دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

دیگه طاقت ندارم

به شدت اعصاب ندارم

به حدی که نمیتونم تمرکز کنم درس بخونم

دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

خار مغیلان دارم انگاری

واقعا خستم

فکر میکنم باید یک تغییری توی زندگیم ایجاد کنم

پای درد دل انبوهی نشستم و با انبوهی هم دردی کردم

با انبوهی گریه کردم و استرس کشیدم بابت مشکلات شون

ولی هیچ کس به حرفام گوش نمیده

هیچ کدوم به حرفام گوش ندادن

وقتی من شروع به حرف زدن میکنم

وقتی من میخوام غر بزنم شکایت کنم گلایه کنم

همه فرار میکنن

و به خودم میام و میبینم توی کویر دارم با شن های نرم درد دل میکنم

دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

خوابگاه دانشجویی

میخوام منبع درامد جدید بزنم

هر کسی توی دانشگاه رو دختری کراش زد

نفری 200 بگیرم بگم قیافه ی بی ارایش و میکاپ و اول صبح دختره چه شکلیه

پ ن : بر اساس تجربیات سفر

یکشنبه دهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

سلام

من از سفر برگشتم
تجربه ی اولین سفر بدون خانواده جالب بود

الان که اینو مینویسم انقد خستم که نای حرف زدن ندارم چند شبانه روزه نخوابیدم

کل مشهد رو توی سه روز متر کردم

و این تجربه بهترین مشهد عمرم بود !!!

و اینم یکی از خوشمزه ترین چایی هایی که خوردم .

لایق وصفش نیستم


برچسب‌ها: یادگارو
شنبه نهم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

خطاب به جان اسنو !!!

از زمستون نترس عزیزم

که اونم خب یه فصل سادس :)

دوشنبه چهارم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

اهنگ

به اهنگ های تکراریم اعتیاد پیدا کردم

دوشنبه چهارم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

سفر دانشجویی

خانوادم اصرار شدید کردن که حتما سفر دانشجویی انجمن رو ثبت نام کنم

نمیدونم چرا انقد اصرار داشتن حتما برم

من طبق خواسته شون ثبت نام کردم

اما هیچ ذوق یا حس خاصی بهش ندارم

حتی یکم استرس دارم بابت اینکه چند روز باید با ادمایی باشم که اکثر شونو نمیشناسم

و حتی اونایی که میشناسمم ازشون خوشم نمیاد !

این عین شکنجه اس

سه شنبه ینی پس فردا عازمم

نمیدونم ساعت چند ، اهمیتی نداره اگر جا بمونم

و نمیدونم چطور باید برم راه اهن !

بازم اهمیتی نداره

یکشنبه سوم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا

رابطه ناگفته

سمی ترین حالت رابطه رو از من بپرسی

میگم وقتیه که دو نفر از همه لحاظ مثل کاپل ها میمونن ولی به واقع همه جا میگن ما دوست عادی ایم

اینجور وقتا که شما توی رابطه هستین ولی در واقع نیستین ، طرف مقابل (یا حتی خودتون )در زمان تنهایی و سینگلی خودش از شما استفاده میکنه

و هر زمان که بخواد میتونه منکر همه چیز بشه و به عبارتی تعهدی نداره

این داستان ، قصه ی دوست صمیمی منه :

خانم س با اقای ص دوستن

س کلی دوست های پسر دیگه هم داره

ولی خب پر واضح به ص بیشار از همه اهمیت میده

بعد از یک مدتی کارشون به قربون صدقه و ازین جریانا میرسه

همه بهشون میگن شما ها با همید

ولی خب انکار میکنن (مخصوصا ص )

اکه از من بپرسی س کاملا شیفته ی ص شده بود و عاشقانه بهش محبت میکرد

ص در عین حال که اینو حس کرده و میدونه همه جا تاکید میکنه که ما با هم نیستیم و فقط دوستای صمیمی ایم

بعد از یک مدت ص قشقرق به پا کرد

چند تا بهانه ی احمقانه اورد و همه چیزو تموم کرد

ص چند بار بهش گفت من از فلان دوستت خوشم اومده

یا روی فلانی کراشم ...

س خیلی اسیب دید و ضربه خورد

به شدت اذیت شد

نتونست ثابت کنه که ناگفته چیزایی بین شون بوده

و همه گفتن اینا توهمات تو بودن


س بالاخره از اون دوره گذر کرد

و سعی کرد خودشو بسازه

و روی خودش تمرکز کنه

چند ماه گذشت

حالا دوباره ص سمتش برگشته

دقیق نمیدونم اون زمان چه اتفاقی افتاد که کات کرد شاید دختر دیگه ای دیده بود

اما هر چی که هست این سری احساس نیاز به محبت پیدا کرده

برمیگرده و ز س فرصت دوباره میخواد

س به من که دوستشم و بقیه ی دوستاش میگه من دیگه به ابن ادم راه نمیدم

اما خب کاملا دروغ گفته

چون بهش فرصت دوباره میده و پسره هم قول میده اشتباهات قبلشو تکرار نکنه

با هم اوکی میشن و یواش یواش همه ازین موضوع مطلع میشن

س خیلی ناراحته که بقیه فهمیدن

این سری داره همه ی تلاش خودشو میکنه که ص رو از همه ی دختر ها دور نگه داره

به بهانه ی اینکه تو با فلانی اخلاقتون نمیخوره و سریع دعواتون میشه یا اینکه تو به فلانی کمک نکن توی درساش اون دم سواستفاده گریه

ص اینو کاملا متوجه شده

من میگم س این سری علی رغم قول هایی که دادن داره سعی میکنه بیشترین زمان ص رو پیش خودش نگه داره تا بالاخره ص عاشقش بشه

ص هم ازین داستان بو برده و پشیمونه

چون سری اخر خیلی براش سنگین تموم شد و بقیه خیلی سرزنشش کردن که با احساسات این دختر بازی کرده و چون توی محیط دانشگاهه دوری ازش اجتناب ناپذیره

س محبت های افراطی داره

نمیزاره ص هزینه کنه

مدام برای ص هزینه میخره

براش غذا درست میکنه ...

دیروز باهاش بحث کردم

و گفتم برای کسی که لیاقت نداره محبت بی اندازه نکن

هم بقیه دچار سوتفاهم میشن

هم مسائل سری قبل تکرار مبشه

بهم گفت نه من دیدم از محبت کردن اینطور نیست

ما فقط دوست عادی ایم

من گفتم اما منم دوست عادیتم و میدونم تیپیکال محبت کردن به دوست عادیت چیه

تو اونو دوست عادیت نمیدونی

عصبانی شد و داد زد و دور شد

شب ص به من پیام داد که چه اتفاقی افتاده

و من گفتم چیزی به من مربوط نمیشه ...


برچسب‌ها: شوت منگ
یکشنبه سوم دی ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا