برباد رفته

چنین خواب چرایی ؟

مگه اخرش قراره چی بشه ؟

تا حالا فکر کردی

بچه تر که بودبم کل فکر و ذکر مون این بود که حالا با سنگ زدم شیشه ی همسایه خونه پشتی ترک برداشت چی قراره بشه

.

کلی استرس نگرانی

توی زمان خودش دغدغه ی سنگینی به شمار میرفت

اول و اخرم بابا میفهمید و اگه طرفدار تربیت به شیوه ی سنتی بود

دو تا کشیده میخوردیم

چند تا اشک و خلاص

.

.

هفته ی بعد

مثل بقیه ی بچه ها ، کیفمون رو مینداختیم رو دوشمون و میرفتیم مدرسه

همون درس هایی که بچه های قبل ما یاد گرفتن و نسل های بعدی قراره یاد بگیرن و میخوندیم

بعدم با همون آپشن های قدیم مشق هامون رو می نوشتیم

یادتون باشه هفته ی پیش شیشه ی همسایه رو شکسته بودیم

ولی بابا از خونه بیرون مون نکرده بود

از ارث هم محروم نشدیم

درد چَک بابا هم هر چند دستش سنگین بود

ولی الان دیگه وجود نداشت

.

.

یادمه پیش دبستانی که بودم هر کدوم از بچه ها یک خرگوش کاغذی داشتن که به ازای هر کار خوبی که میکردیم مربی یک ستاره می‌چسبوند روی خرگوشمون
یک بار یکی از بچه ها خیلی اذیت کرد


مربی هم خرگوش اش رو از روی تخته برداشت گذاشت بالای کمد


اون حالا تنها بچه ای بود که خرگوش نداشت


خلاصه کلی گریه و زاری و ناله


حکایت این روزای ما آدم هاست
هر زمانی از زندگی


استرس یک موضوع
نگرانی مشغله ی فکری
مثل اسید میره تو مغز آدم و همه چیزو میخوره
آخر سر هم هیچیییی نمیشه

هر مشکلی که هست
هفته ی دیگه
ماه دیگه
سال دیگه
هم خودش هم اثراتش
بالاخره یک روز نیست و نابود میشن و تو میمونی و گذشته ی از دست رفته ات که به پای نگرانی کشیدی

شیشه ی همسایه رو شکستی
مربی خرگوشت رو گذاشته بالا کمد
ریاضیتو تجدید شدی
کرونا گرفتی
چِک داری
خونه ات مصادره ی بانک شده

همه و همش آخر تموم میشه و خودت و خودت میمونی ❤️


برچسب‌ها: مود, شوت منگ
پنجشنبه پانزدهم تیر ۱۴۰۲ | اسکارلت اوهارا