برباد رفته

چنین خواب چرایی ؟

مروری بر زمانی که کم فعالیت بودم

اوضاع نرماله

البته نرمال به معنای اینه که پر از چالش و استرسه و خب این زندگی نرماله

الان در حال خوندن کتاب ناطور دشت و شب های روشن و افسانه ی عادی بودن همزمانم

مسخرس چون هر سه تاش دیر تموم میشه

انتخاب واحدم حتی از برنامه ای که چیده بودم هم شخ*می تر شد

خیلی افتضاح

8 روز هفته باید پاشم برم اونم تایم های ناپیوسته

و تا حد امکان پاره پوره و واحد های سختتتت و پاس نشو

تازه 20 تا هم نشد

عیبی نداره همینام پاس کنم هنر کردم

مشغله های فکری کوچیک و مسخره و در عین حال زیاد دارم

مثل یه عالم کار دستی احمقانه که باید درست کنی و هر کدوم سادن ولی تعداد شون یه خروار تاس

ترم جدید خیلی عجیبه

این ترم با تمام ترم های قبلی فرق داره

راهم به شدت زیادی داره جدا میشه

قراره یکم از انزوای احمقانه ام بیرون بیام

و با یکی این انزوا رو شریک بشم :)

بابتش خوشحالم و ذوق دارم و همینطور مضطربم

راستی ممکنه برم توی انجمن فعالیت کنم

به لطف نیم با یکی دو نفری توی انجمن دوست شدم و قراره باهاشون فعالیت داشته باشم

اگه با مراسم کتابخوانی هفتگی هم موافقت شه که طرح نیم بود ، میخوام خودمو مشغول برنامه ریزی برای این داستان کنم

نقاشی میکشم یه مدته بیشتر از قبل

کمتر اهنگ های ناله گوش میکنم

غذا میپزم

خرید میرم و این حرفا


برچسب‌ها: تراوشات احمقانه
پنجشنبه بیست و نهم شهریور ۱۴۰۳ | اسکارلت اوهارا