برباد رفته

چنین خواب چرایی ؟

دروغگو دشمن خدا

امروز داشتم فکر میکردم تو این مدت کم زندگیم

یه سری تجربیاتم رو مکتوب کنم و ازین به بعد یکم اینارو لحاظ کنم توی اتفاقات

به دروغ فکر کردم (بماند که چرا )

کلا ادم ها حتما حتما کم یا زیاد دروغ رو میگن کسی نیست که بگه من تا به حال دروغ نگفتم (اگه گفت خودش یه دروغگو عه )

ولی یک سری ها ‌دروغگوی حرفه این

روش کارشون چیه ؟

طبق تجربم اینا برای اینکه دروغ های خودشون رو به تو قالب کنن میان یه سری حقیقت ناخوشایند رو قربانی میکنند.

اینطوریه که طرف مثلا میخواد به تو یک ماشین بفروشه و تو نفهمی ماشینه تصادفیه

میاد میگه من معامله گرم و یه بار قبلا سر یه بنده خدایی کلاه گذاشتم ، زندگیم به خاک سیاه نشست (حقیقت )

ولی دیگه پشت دستمو داغ کردم عمرا اینکارو نمیکنم ببر خیالت راحت (دروغ )

اینجا طرف یه حقیقت ناخوشایند رو گفته و اعتماد تو رو اینجا جلب میکنه و تو میگی عهههه این که همچین موضوع تلخی رو داره میگه (که احتمال داره من خوشم نیاد ) پس ادم راست گوییه

یا مثلا به تو میگه من با کلی ادم تا حالا بودم با احساسات کلی ادم بازی کردم ( حقیقت ) ولی دیگه این کارا رو گذاشتم کنارم دنبال ارامشم :| (دروغ )(مورد پرتکرار)

طرف ازین ترفند استفاده میکنه که فکتی رو میگه تو خوشت نمیاد و مطلوب نیست یک نافرجامی خجالت اور رو از خودش میگه و اعتماد تو رو اینجا جلب میکنه

این ها خطرناک ترین نوع ادم هان ، چون بعد از یک مدت این توهمات رو خودشونم باور میکنن و و همیشه حق به جانبن

معمولا عین نقل و نبات به عالم و ادم قسم میخورن (اگه سیستم این قسم و ایه واقعی بود تا حالا زمین دو میلیون بار باید پودر میشد )

ادم هایی که خیلی حرفه ای نیستن توی دروغ گفتن ، شما با شناختن شخصیت شون احتمالا بتونید حدس بزنید

مثلا حالت چهره یه لحن شون نسبت به بقیه زمان ها تغییر میکنه (خیلی ریز توی میمیک صورت)

یا اینکه حواسشون نیست و سوتی میدن و حرفاشون با حرفایی که قبلا گفتن ضد و نقیض میشه


برچسب‌ها: تراوشات احمقانه
شنبه چهارم اسفند ۱۴۰۳ | اسکارلت اوهارا