مسدود
هنوز نفهمیدم علت این گرفتگی های دل بی دلیل و بی ربط چیه
حس میکنم پرده ی دیافراگمم میاد بالای قلبم قرار میگیره و دسترسی به هرچی اون پایینه میبنده
وقتیم قلب راهی نداشته باشه مغز برای خودش خزعبلات میبافه به هم و بعد اونارو میندازه توی یک حلقه ی for
حلقه تا میتونه برای خودش تکرار میشه
اون روز که توی کودکستان مربی بهت گفت شیر تاریخ مصرف گذشته اوردی
اون روز که بابا یادش رفت منو از کلاس برداره و من دو ساعت جلو در کلاس ورزش ایستاده بودم
اون روز که پسر خالم ظرف های بوفه رو شکوند و انداخت گردن من
یه جا خوندم این به این معنیه ه اعماق قلبت دلت برای کسی که یادت نمیاد تنگ شده
ولی مگه میشه کسی انقد مهم باشه که دلت براش تنگ بشه و یادت نباشه اون طرف کیه
چرندیات توی رسانه ....
وقتی دلت گرفت هیچ کاری نمیتونی بکنی که درست بشه
باید یکی اون اطراف باشه که همت کنه نجاتت بده
این یه جا نمیتونی بگی رو پای خودم می ایستم و مستقل وارانه میکشم بیرون